راز گل سرخ .....***
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان راز گل سرخ و آدرس goolesorkh20200.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 

?
[ پنج شنبه 6 آذر 1392برچسب:, ] [ 23:56 ] [ سعید محمدی ]

                              

 

داروغه بغداد در میان جمعی مدعی شد که تا کنون هیچ کس نتوانسته او را گول بزند، 

بهلول هم که درآنجا حضور داشت.

به داروغه گفت: گول زدن تو بسیار آسان است ولی به زحمتش نمی ارزد.
داروغه گفت: چون  از عهده بر نمی آیی چنین می گویی…


بهلول گفت: افسوس که اینک کار مهمی دارم وگرنه به تو ثابت می کردم.
داروغه لبخندی زده گفت: برو و پس از آنکه کارت را انجام دادی برگرد و ادعای خود را ثابت کن.

بهلول گفت: پس همین جا منتظر بمان تا برگردم ، و رفت.
یکی دو ساعتی داروغه منتظر ماند اما از بهلول خبری نشد

و آنگاه داروغه دریافت که چه آسان از یک دیوانه گول خورده است.

 

?
[ دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:, ] [ 23:11 ] [ سعید محمدی ]

 جمعی زیر درختی نشسته بودند.

 بهلول را دیدند که از آنجا عبور می کرد.

با هم گفتند: بیایید بهلول را مسخره کنیم.

پس جملگی برخاسته نزد بهلول آمدند و گفتند: …


اگر از این درخت بالا روی ده درهم به تو می دهم. بهلول پذیرفت ،

درهم ها را گرفت و در آستین پنهان نمود.
و گفت: بروید نردبانی حاضر کنید.
گفتند: نردبان شرط نکرده بودیم، گفت: اما پیش من نردبان شرط بود.

 

?
[ دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:, ] [ 23:6 ] [ سعید محمدی ]

 روزی بهلول بر هارون وارد شد.

در حالی که در میان عمارت مجلل و نوساز خود مشغول گردش و تفریح بود

از بهلول خواست که چند جمله جالب روی این بنای جدید بنویسد.

بهلول روی بعضی از دیوارها نوشت ……


ای هارون! تو گل را بلند داشتی و دین را پایین آوردی و خوار کردی،

گچ را بالا بردی ولی نصّ و فرمایش پیغمبر را پایین آوردی.
اگر مخارج این ساختمان از مال خودت است خیلی اسراف کرده ای و خداوند اسراف کنندگان را دوست ندارد

و اگر از مال دیگران است بر دیگران روا داشته ای و خداوند ظالمان را دوست ندارد.

                     ای به دنیا بسته دل خافل ز عقبایی چرا؟
                          رهروان رفتند و تو پابند دنیایی چرا؟

                            برف پیری بر سرت باریده ابر روزگار
                          سر به خاک طاعتی آخر نمی سایی چرا؟

                      صد هزاران گل ز باغ عمر پرپر می شود
                            بی خبر بنشسته و گرم تماشایی چرا؟

 

?
[ دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:, ] [ 22:59 ] [ سعید محمدی ]

 

هارون الرشید از بهلول پرسید : دوست داری خلیفه باشی؟

بهلول گفت : نه !
هارون الرشید گفت : چرا؟ …


بهلول گفت :

 از آن رو که من به چشم خود تا به حال مرگ سه خلیفه را دیده ام،

ولی تو که خلیفه ای مرگ دو بهلول را ندیده ای.

 

?
[ دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:, ] [ 22:55 ] [ سعید محمدی ]

                                               

 یکی از غلامان هارون ،  

ماست خورده بود مقداری از ماست به ریشش ریخته شده بود.

بهلول از وی پرسید : چه خورده ای ؟ …


غلام با تمسخر گفت: کبوتر
بهلول گفت: می دانستم. چون فضله اش بر ریشت پیداست.

?
[ دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:, ] [ 22:48 ] [ سعید محمدی ]
صفحه قبل 1 ... 8 9 10 11 12 ... 64 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

زندگی باید کرد ، گاه با یک گل سرخ، گاه با یک دل تنگ گاه باید رویید در پس این باران گاه باید خندید
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 25
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 25
بازدید ماه : 493
بازدید کل : 70999
تعداد مطالب : 382
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آدرس وبلاگ: www.goolesorkh20200.loxblog.com

طراح وبلاگ : گل سرخ

طراحی سایت

|

كد موسيقي براي وبلاگ